نشسته روی درختی عقیم مرغ سحر
و بامدادان را
به انتظار طلوعی است شاد و صبح آور.......
به زیر زخم زبان تبر درخت دلم
-تکیده ریخته برگ
به روی باغچه ی عشق من-حیاط دلم-
فتاده سایه ی مرگ
دوباره برف زمستان و سفره ی کولاک
شکسته شاخه ی ایمان من به زور تگرگ
و شاخه های یقین
شکسته اند تمام
در این حوالی یخ بسته جای میوه ببین
زشاخه های شکسته یخ است آویزان
به شاخه های درختی عقیم مرغ سحر
به انتظار نسیمی نشسته سر در گم
پرنده ها همه بر سیمها ردیف شده
و ورد می خوانند
برای رویش گندم
پرنده ها را باش
که مرگ زودرس باغ را نمی فهمند
ستاره های شب ما اگر ببینی خوب
ستاره نیست که دندان گرگ و شاخ گراز است
-از این شب وحشی
ازاین شب زخمی-
هراس باید داشت..............
پنجم شهریور هفتادو سه
محمود عمیدی